جدول جو
جدول جو

معنی تلی جار - جستجوی لغت در جدول جو

تلی جار
محل رویش بوته های خاردار، خارزار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنی نار
تصویر تنی نار
(دخترانه)
در گویش مازندران شکوفه انار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علی یار
تصویر علی یار
(پسرانه)
علی (عربی) + یار (فارسی) یاری دهنده علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
(لَ لَ)
دهی جزء دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در چهارهزارگزی جنوب امام. کوهستانی و سردسیر و دارای 120 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رِ)
ابن صالح بن عبدالفتاح جارم. ادیب و شاعر و نویسنده و لغوی و نحوی و بیانی و داستانسرا و مطلع در امور تربیت و تعلیم بود. وی در سال 1299 هجری قمری در قاهره متولد شد و تحصیلات خود را در قاهره و انگلستان پایان داد. مشاغل وی بترتیب عبارت بود از: رئیس بازرسان زبان عربی در مصر، نمایندۀ دارالعلوم، عضو فرهنگستان قاهره (المجمع اللغوی) ، عضو فرهنگستان دمشق (المجمع العلمی). وی در سال 1368 هجری قمری بطور ناگهانی در قاهره درگذشت. او راست: 1- دیوان شعر، در سه جز. 2- علم النفس و آثاره فی التربیه و التعلیم، که با همکاری مصطفی أمین آن را نوشت. 3- من ادب العرب فی اسبانیا. 4- قصهالعرب، که با همکاری طه حسین و عده ای دیگر آن را برای محصلین دبیرستان نگاشت. 5- النحو الواضح فی قواعد اللغه العربیه، که با همکاری مصطفی امین آن را برای مدارس ابتدائی نوشت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس المؤلفین بالظاهریه. معجم المطبوعات سرکیس ص 1751. الشعرالمعاصر سحرتی ص 221. فهرس دارالکتب المصریه، الملحق الثانی للجزء الثانی ص 24. اعلام زرکلی ج 5 ص 106)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ / لِ)
دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 32000گزی جنوب خاوری کرمانشاه، کنار رود خانه قره سو و دامنۀ کناررودواقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 100 تن است. آب آنجا از آب درۀ محلی و قره سو تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
وی سردار لشکر سلطان محمود سلجوقی بود و وقتی محمود از عم خود سلطان سنجر شکست خورد، سلطان سنجر درباره این علی بار از کمال الدین علی سمیرمی سوال کرد که اکنون کجا است. وی جواب داد که ’انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک’ و سلطان سنجر این تقریر را بسیار پسندید و برادرزادۀ خود را مورد نوازش قرار داد. برای تفصیل بیشتر رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 207 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ لِهْ)
کلجر. دهی از دهستان یامچی است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَجْ جا)
ابن حسن بن صالح نجار طائفی. پزشک بر روش طب قدیم. وی در سال 1228هجری قمری در طائف متولد شد. و در ابتدا شغل نجاری داشت. سپس نزد یکی از اطبای هند طب را آموخت و شروع به معالجۀ مردم بلاد خود کرد. و در سال 1313 هجری قمری در طائف درگذشت. او راست: 1- رساله ای در استخراج ادهان. 2- رساله ای در استخراج املاح. (از الاعلام زرکلی)
وی پدر خاقانی شاعر مشهور بود و خاقانی این شعر را در مدح وی گفته است:
یوسف نجار کیست نوح دروگر که بود
تا ز هنر دم زنند بر در امکان او
نوح نه بس علم داشت گر پدر من بدی
قنطره بستی به علم بر سر طوفان او.
(از المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 240)
لغت نامه دهخدا
(عَ هَِ)
دهی است جزء بخش خرقان، شهرستان ساوه واقع در 20هزارگزی شمال باختری ساوه. و در سر راه عمومی خرقان به زرند. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 1250 تن سکنه. آب آن از رود خانه لار و ینگی کند تأمین می شود. و محصول آن غلات، سیب زمینی، باغات، انگور، بادام و یونجه است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنایع دستی آنان بافتن قالیچه و گلیم و جاجیم است. این ده دارای زیارتگاهی بنام ’هفت امام’ است. و آثار قلعۀ مخروبه ای نیز روی تپۀ شمال آبادی واقع است. مزارع دین باغی، گون بابک، کهریز چائی، دره قلمشرجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عُلْ)
دهی است از دهستان دیزمار خاوری، بخش ورزقان، شهرستان اهر. دارای 887 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
خواجه علی جان، وی از بزرگان خراسان بود. و در سال 928 هجری قمری از جانب امیرخان، با چند تن از بزرگان دیگر نزد طهماسب میرزا رفت. (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 594 شود)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ جَزْ زا)
ابن محمد جزار، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. او راست: 1- تحصین المنازل من هول الزلازل، که آن را به مناسبت وقوع زلزله در سال 984 هجری قمری در مصر تألیف کرد. 2- تحقیق الفرج و الامان و الفرح لاهل الایمان بدوله السلطان سلیم خان. 3- قمعالواشین فی ذم المبشرین. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 360 و فهرس الخدیویه ج 6 ص 119. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 748)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَلْ لی)
جایی که نور و روشنایی در آن فراوان باشد. جلوگاه نور. آنجا که در فروغ و روشنی همچون کوه طور بود هنگام تجلی نور الهی بر آن:
غنچه سان از دست برده غمزۀ خوبان مرا
هر تجلی زار چاک سینه صبح محشر است.
ملا بیخود جامی (از آنندراج).
صفحه را کلکم تجلی زارکرد از مطلعی
گر فروغش مطلع خورشید باشد چون سها.
شفیع اثر (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(تِ جِ)
دهی از دهستان پایین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل است که در سه هزارگزی باختر آمل قرار دارد. دشتی است معتدل و مرطوب و 45 تن سکنه دارد. آب آن ازلگونی و تجرود هراز و محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). در سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو، دربلوک لیت کوه، یکی از بلوک هشتگانه آمل دو قریه بنام تجن جار و تجن جار لاریجان ذکر گردیده است. رجوع به بخش انگلیسی این کتاب ص 113 و ترجمه وحید ص 153 شود
لغت نامه دهخدا
هنگامه و غوغا و اجتماع خاصه از مردم ده، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ لِ)
دهی از دهستان یرده، بخش مرکزی شهرستان سقز. سکنۀ آن 260 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، حبوب و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
گیاهی خودرو و تلخ مزه که برای دام غیرقابل استفاده است
فرهنگ گویش مازندرانی
طویله، اصطبل
فرهنگ گویش مازندرانی
خزانه ی بذر شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
خانه ی گلی، تلار
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا و پایین پریدن، جست و خیز کردن، نوعی بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
جارویی از سر شاخه های درخت با دسته ی بلند که با آن دور خرمن
فرهنگ گویش مازندرانی
از مکان های واقع در روستای زیارت گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو تازه زاییده، ترکه ای برای شکار پرندگان که در زمین تعبیه شود، چوب اصلی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع اسیفورد شوراب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
نهری که از ارش رود اهلم رستاق انشعاب می یابد، از توابع لیتکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
انبار سر پوشیده بزرگ که بیشتر جهت انباشت محصولات کشاورزی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لیتکوه آمل، نی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
پلیم جار
فرهنگ گویش مازندرانی
آقطی زار، زمین محل رویش گیاه آقطی به طور انبوه و فراوان
فرهنگ گویش مازندرانی
چاق و فربه
فرهنگ گویش مازندرانی
مزرعه ی درو شده ی گندم، جو یا برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
خاردار، درختان تیغ دار
فرهنگ گویش مازندرانی
کارهای مربوط به کشتزار برنج از شخم و مرزبندی
فرهنگ گویش مازندرانی